از حمید شهیری
قاب خیالم را میبرم بر دیوار دلتنگی الصاق کنم دلم پاک میجوشد مثال سیر و سرکه پرچمی فروافتادهام در برزخ زمان و خمیده شدهام، از کرنش. استکانهای ملّای هیئت را شستهام چه بویی میدهد طمع گس چای شاه من مردهام از خیال شوم انتقام بگذار بگذریم از ورق پارهای پوچ که مرگ سهراب را از […]