از احمد‌رضا احمدوند

روزی یک ساعت، نور از دریچه‌ی بالای سرم بر من می‌تابید. همین هم غنیمت بود. گرم می‌شدم، اما به تیغ گیوتین که فکر می‌کردم، دوباره تمام وجودم یخ می‌زد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید