از احمد رضا احمدوند

سرد بود اما نگاهش شبیه تو گرم بود. زمانه، زمانه‌ی بی‌پروایی بود؛ زمانه‌ی غفلت. غفلت کردم. بند بند وجودم می‌لرزید وقتی ماشه را چکاندم. حالا آسمان در آستانه‌ی تاریکی ابدی‌ست. نوری از کلبه‌ی چوبی می‌بینم، هنوز آنجاست. منتظر است تا شکستن گردن من را ببیند؛ تا قبل از طلوع آفتاب، غروبم را ببیند. آویزانم هنوز، متصلم، متوسلم، دخیلم هنوز. در آرزوی گلستان شدن آتش نگاهش هستم. آن زمان که ماشه را چکاندم، دلم را به نگاه گرمش سپردم. نیستم، روی خاکم، نگاهش سرد و سوزان است، سوختم. من در آتش نگاهش سوختم. با نگاهش ریشه‌ام را زد.

از مژگان شعبانی

وقتی از در خانه‌ی مشترکمان رد شدم هیچ خاطره‌ی خوبی به یادم نیامد. هیچ احساس خاصی نداشتم. حتی از اینکه دیگر آن کلید قدیمی در کیفم نیست خوشحال شدم. مردی از پنجره‌ی خانه به من خیره شده بود. یک غریبه؛ آنقدر غریبه که حتی می‌توانست خودِ تو باشد.

از احمد رضا احمدوند

سوار بر اسب شدم. تاختم. در این فکر بودم که چگونه به او بگویم که کارزان را کشته‌اند. خونش هنوز روی دستانم بود. همچنان می‌تاختم. به هرسو که نگاه می‌کردم چهره‌ی کارزان را می‌دیدم. از دور آن‌ها را دیدم. به آن‌ها که رسیدم همه بدون حرکت ایستاده بودند. نماز می‌خواندند، نماز میّت.

از حمید شهیری

برای تماشای برگ‌ریزان به خیابان پر چنار رفته بودند و محو تماشای برگ‌های افتاده بر زمین بودند و صدای خش‌خش برگ‌ها که آن‌ها را لگد می‌کردند، حالشان را خوب می‌کرد. وقتی بازمی‌گشت تنها بود. رد سرخ خون روی برگ‌ها سر می‌خورد و تا انتهای خیابان پر چنار می‌رفت. به همه‌جا سرکشید و پرس‌وجو کرد، اما نشانی از او نیافت. به خانه که رسید جمعیت جلوی در ایستاده بودند. جمعیتی کثیر، آن‌ها آمده بودند تا شاعر پیر، زیر بیانیه‌ای را امضا کند تا شهردار متقاعد شود درخت‌های خیابان پر چنار را قطع کند و اتوبان جدیدی را افتتاح کند. ترس میان جان شاعر دوید.

Perhaps you will discover that some of the newspapers are also a part of another type of paper or something that is a bonus to be bought as well!You need to be certain you do not overbuy when buying the

When it comes

In cases like this, there’s no need to worry because the authors will find the stuff https://www.affordable-papers.net/ they need from your library or in the computer.

to a service that will allow you to write your paper, there are numerous companies out there.

papers.

از سارا رحمانی نهوجی

چند وقتي می‌شود كه سرما خورده‌ام. همه به اين باور رسيده‌اند. حتي دكترها، اما هيچ‌كس نمي‌داند اين سرماست كه تنه‌اش به تنه‌ام برخورد كرده. نمی‌دانم شايد قسمتی از قطب شمال را در دست راست و قطب جنوب را در دست چپ گرفته‌ام اما چه سرمای سختی است در اوایل مرداد.

از حمید شهیری

درمانده شده بود، فوج فوج آدم‌ها در صف بودند. می‌ترسید آب رودخانه کفاف این همه آدم را ندهد. آدم‌های زیادی را غسل تعمید داده بود. حالا می‌دانست باید تمام زمین را غسل دهد و این از توانش خارج بود. یحیی خدای دیگری را فریاد زد.

از سارا رحمانی نهوجی

چند وقتي می‌شود كه سرما خورده‌ام. همه به اين باور رسيده‌اند. حتي دكترها، اما هيچ‌كس نمي‌داند اين سرماست كه تنه‌اش به تنه‌ام برخورد كرده. نمی‌دانم شايد قسمتی از قطب شمال را در دست راست و قطب جنوب را در دست چپ گرفته‌ام اما چه سرمای سختی است در اوایل مرداد.

از مژگان شعبانی

همیشه با خودم فکر می‌کردم که کدامیک زودتر فراموش خواهد کرد؛ آن کسی که دیگری را ترک کرده است، یا آن که ترک شده؟! برای من که فرقی نداشت. من هیچ‌کدامتان را فراموش نکردم؛ نه تو را که به‌خاطر او ترکت کردم و نه او را، که حالا سال‌هاست من را ترک کرده است.

از حمید شهیری

وقتی می‌رفتم تازه بولدوزرها به جان خانه‌ی پیرمرد افتاده بودند‌. وقتی برگشتم به‌جای آن خانه حیاط‌دار، به‌جای آن حوض کاشی‌کاری‌شده، برجی روبه‌روی آپارتمان ما سبز شده بود. باران می‌آمد و دلم بدجوری گرفته بود. دیگر نمی‌توانستم کوه‌های پر از برف را ببینم.