از سارا رحمانی نهوجی
وقتی از سر کار آمد، میز ناهار برایش چیده شده بود. مهرنوش گفت که تا دستهایش را بشورد غذا گرم میشود. آنقدر دمق بود که جواب سلام سام هم درست و حسابی نداد. دستانش را که میشست بوی قورمهسبزی پیچیده بود و مهرنوش و سام رفته بودند که به کلاس زبان برسند. اولین قاشق را که خورد، تلفن را برداشت، شمارهی مهرنوش را گرفت و تمام دق و دلیاش از شرکت را، سر او خالی کرد که چرا غذا خوب گرم نشده است. دلش که حسابی خنک شد قوطی نوشابه کوکا را برداشت و رفت جلوی تلویزیون لم داد و آنقدر بیهدف کانالها را عوض کرد که خوابش برد. وقتی با صدای تلفن بیدار شد، باید میرفت سر صحنهی تصادف
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.