از حمید شهیری
«ابله چرا از توی آینه به من خیره شدهای؟ خودت هم باور کردهای که ابلهی؟ تمامش کن. از روی چهارپایه بپر تا مثل آونگ به حرکت درآیی و میان زمین و هوا معلق شوی. جماعت بیاید و ببیند و انگ ابله بودن را از روی ما بردارند و بر کس دیگری الصاق کنند. بر کسی که خلاف موج، حرکت میکند.»
آینه شکسته شد و ابلههای کوچک و بزرگ، دوباره زاییده شدند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.