از حمید شهیریفروردین 30, 1399/در داستانک/توسط nasknashrدرمانده شده بود، فوج فوج آدمها در صف بودند. میترسید آب رودخانه کفاف این همه آدم را ندهد. آدمهای زیادی را غسل تعمید داده بود. حالا میدانست باید تمام زمین را غسل دهد و این از توانش خارج بود. یحیی خدای دیگری را فریاد زد. https://naskpub.ir/wp-content/uploads/2020/02/nask-logo-png-300x138.png 0 0 nasknashr https://naskpub.ir/wp-content/uploads/2020/02/nask-logo-png-300x138.png nasknashr2020-04-18 12:35:092020-04-18 12:35:09از حمید شهیری
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.